<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d7038877730669812115\x26blogName\x3dGOD\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://inthenameofmygod.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfa\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://inthenameofmygod.blogspot.com/\x26vt\x3d-3960238687641729694', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

GOD

هر كس به اندازه خدايي است كه به آن ايمان دارد...

 

سوال

سؤالهاي كودكانه بپرسيد تا بزرگ شويد.
نه اينكه مانند بزرگان سكوت كنيد و كودك بمانيد.

برچسب‌ها:

By maryam
On ۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه
At ۱۸:۳۷:۰۰
Comments :
 

for this post

 
Anonymous ناشناس Says:

سلام.
واقعاً جالب نوشتید.
اصولاً ذهن انسان به پویایی زنده‌ست. اگه یه روز پرسشی توی ذهن فرد نباشه، شروع رکود عقلی فرده. بنابراین چه ظلمی می‌کنیم به خودمون وقتی با نپرسیدن، پویایی رو از ذهن می‌گیریم.
چندی پیش عکسی دیدم که پروفسور حسابی رو در آخرین دقیقه‌های زندگی در حال مطالعه نشون می‌داد، درحالی‌که از زنده‌موندن ایشون قطع‌امید و همه سرم‌ها و دستگاه‌ها رو از بدنشون جدا کرده‌بودن...
وقتی پروفسور حسابی، تا آخرین لحظه‌ها سؤال توی ذهنش باقی‌مونده، چه ساده‌لوحانه‌ست که تظاهر کنیم به دانستن.
ببخشید که طولانی شد.

 
 
Blogger Amirheydary Says:

و یه پیشنهاد:
اگه رنگ متن کامنت‌ها رو عوض کنید، خوندنش راحت‌تر می‌شه. ممنون.

 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به مهدي امير حيدري:
سلام
پرسشي بايد در ذهن فرد باشد تا به پويايي عقلي برسد. متشكرم.
حتي از خود بپرسيم و به دنبال جواب باشيم دركتاب، خودمان و ديگران...حتي در مواردي كه به جواب مي رسيم هر از چند گاهي جوابها را مورد بازنگري قرار دهيم مبادا درگذشته بمانيم يا درتعصب وتحجر.
ياد پروفسور حسابي زنده باد. مرا به ياد حكايت معروف ابوريحان بيروني درحال احتضار انداختيد و جمله معروفش: بدانم و بميرم بهتر است يا نادانسته وجاهل درگذرم.
در مورد پيشنهادتان:
متشكرم از توجه شما ، يكي از دلايل انتخاب سرويس بلاگر همين قالب بود و يكي از دلايل انتخاب اين قالب هارموني رنگها! به نظرم ايده آله! قبول دارم اينجا خوانايي فداي زيباي شده .هر چند امكان پذيره اما باكمال شرمندگي از شما مي خواهم از من نخواهيد دراين هارموني دست ببرم. در ضمن بلاگر به همه اجازه مي دهد كامنتهاي طولاني بنويسند ونگران نباشند.
سپاس

 
 
 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به ص.ن:
سوال به طور مطلق:
يعني هر چيزي كه در ذهن انسان چالش وتكاپو به وجود بياورد و باعث فعاليت ذهني براي يافتن چيزي شود كه آن چالش ذهني را برطرف كند و آرامش ذهني را باز گرداند كه به آن جواب مي گوييم.
اما سوال به طور اخص (آنچه منظور من از"سوال" در اين پست است) :
يعني عامل به وجود آورنده تكاپوي ذهنيي كه باعث رشد شود. به تعبير آقاي امير حيدري از ركود عقلي جلوگيري كند و از در جا زدن انسان.
حتي اگر ظاهر سوال به نظر سطحي وكودكانه باشد يا جواب داده شده باشد. كه اين تعريف تجسس و.... را در بر نمي گيرد.
تمام فعاليت هاي غيرحيواني انسان با يك سوال آغاز مي شود. اين هم يكي ديگر از كلمات قصار من شد.

 
 
Blogger ص.ن. Says:

چالش چیست؟
تکاپو یعنی چه؟
ذهن کدام است؟
آرامش یعنی چه؟

 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به ص . ن:
چالش يعني تعارض، تعارض به معناي اختلاف، اختلاف به معني عدم يكساني، عدم يكساني يعني نبود يكساني، يكساني يعني مثل هم بودن، مثل هم بودن يعني يكي بودن.....
تكاپو يعني حركت، حركت يعني از يك محل يا وضعيت شروع كردن به وضعيت يا موقعيت ديگري رفتن.
ذهن يعني فضاي نا ديدني كه در مغز انسان وجود دارد!
آرامش يعني آرامش ، ثبات ، پايداري، يعني حالتي كه ميل به عدم تغيير در آن وجود دارد....
من در كامنت جواب، اين كلمات را با معاني بالا به كاربردم.

 
 
Anonymous ناشناس Says:

سلام
بالاخره منم از چيزايي که نوشتي سر در آوردم!
جالب بود. بايد گاهي وقتا يادمون نره که دانا هم دانست و هم پرسيد و نادان نه دانست و نه پرسيد!
موفق باشي

 
 
Anonymous ناشناس Says:

سلام دوست من
خوشحالم از اینکه بالاخره نصفه شبی
موفق شدم برایت پیام بگذارم. چقدر عنوان وبلاگت به دل می نشیند
هرکس به اندازه.....
این هم ادرس وبلاگی است که قرار بود برایت بفرستم
http://www.fahimehkh.com/

 
 
Blogger ص.ن. Says:

از ذهن گفتید که فضایی است نادیدنی! وجود دارد؟
چالش را تعارض نامیدید؟ هر تعارضی چالش است؟ هر چالش چطور؟
یکی بودن یا مثل هم بودن؟ یکی بودن یعنی شباهت خیلی زیاد داشتن اما یکی بودن یعنی یکی بودن و وقتی یکی بود دیگه دوتا نیست. پس چیزی به اسم یکی بودن برای دو چیز شاید معنا نداشته باشد. پس عدم آن هم معنا ندارد. پس تعارض یا چالش هم وجود ندارد. پس شاید بهتر باشه همون شباهت داشتن را استفاده کنیم.
در مورد تعریف آرامش اصلا برام قابل هضم نیست!

ممنون از پاسخ‌هاتون. کم‌کم دارم لذت می‌برم. کاش دکتر مدرسی هم در بحث شرکت می‌کرد.

 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به ص . ن:
ببخشيد! سؤال اول شما مفهوم نيست خواهشمندم تكرار بفرماييد.
چالش واژه اي است كه در معناهاي امروزين خود تازه وارد دستور زبان فارسي شده است دهه هفتاد.
چالش را در معاني متفاوتي به كار بردند. يكي از آنها تعارض مي باشد كه من اين معني را اختيار كردم. بحث ناميدن نيست. تعارض واژه اي عربي است. مسلماً اين واژه نيز در كاربرد هاي ديگري بكار رفته كه در ادامه سعي در تخصصي كردن معني آن براي منظور خودم داشتم تا به يكي بودن رسيدم.
اينكه آيا هر تعارضي چالش است ؟ سوال مستقلي است از بحث و وابسته به اينكه شما چه معا نيي از چالش و تعارض را اختيار مي كنيد كه چون بحث ما درباره معني لغات وعلوم مربوط به فلسفه زبان نيست بلكه در باره پست من است و اينكه: من چه منظوري از بكار بردن كلمات داشتم مهم است، پس آن را رها مي كنم.
يكي بودن براي دو چيز نه. يكي بودن براي يك چيز. مثلاً شما گربه ايي را مي بينيد بعد مي پرسيد: آيا اين همان ديروزي است؟ يكي بودن همان يك ذهن. وذهن يك انسان. آيا اين ذهن همان ذهن است. پس اساساً نمي توانيد سوال آيا اين دوتا يكيست را زير سوال ببريد.
اگر تا اين حد ريز شويم بايد بگويم من هم شباهت داشتن و هم يكي بودن را منظور نظر داشتم و رجحاني بر هم ندارند.
در مورد آرامش، تعريف شما از آرامش چيست؟ با شنيدن كلمه آرامش چه مفهومي به ذهن شما متبادر مي شود يعني به ذهن تان مي آيد؟ البته شما مي توانيد بگوييد تا حالا روي آرامش به خود نديده ايد (مزاح كردم) ولي همين جمله به طور ضمني تاييد مي كند كه شما تصوري از آرامش داريد.
من هم از شما متشكرم. اميدوارم دكتر مدرسي هم دربحث شركت كنند. البته من ايشان را نمي شناسم. ممكن است معرفيشون كنيد والبته اين به آن معنا نيست كه من شما را مي شناسم!!!!!

 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به ع . ع :
سلام
خوشحالم از اينكه از آنچه نوشتم سر درآورديد اما حرف شما دو پهلو بود.
و متشكرم از جمله زيباي شما .
پيروز باشيد.

 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به ناشناس (ياسمن):
سلام ياسمن
اين موفقيت رو بهت تبريك مي گم و از اينكه به عنوان وبلاگ توجه نشان داديد ممنونم. همين طور از آدرسي كه برام فرستادي. وبلاگ را مطالعه كردم.

 
 
Anonymous ناشناس Says:

سلام.
بچه ها، بیشتر از بزرگترها می فهمند. آنها قادرند تنها با یک نگاه، همه چیز را تحلیل کنند و هیچکس هم متوجه این موضوع نشود. نتایج را برای خودشان نگه می دارند و به کسی چیزی نمی گویند. تخیلاتشان – اگر قواعد دست و پا گیر بزرگترها نباشد – می تواند جهان را دگرگون کند. بهشت را بچه ها می سازند و جهنم را بزرگترها.

 
 
Blogger maryam Says:

پاسخ به رضا :
سلام
بچه كه بودم هنوز تازه از مبدا خلقت خود آمده بودم. هنوز فاصله نگرفته بودم از ماورايي كه از آن آمده بودم. فقط چند سال. هنوز دلم هواي آنجا را داشت. يادم بود. دلتنگي مي كردم براي آن و سوال مي كردم از آنجايي كه آمده بودم. هنوز به دنيا عادت نكرده بودم : از كجا آمده ام ؟ كي بر مي گردم ؟چه طوري ؟ براي چه كاري به دنيا آمده ام ؟ كسي جوابي نداشت. چرا هيچ كس نمي داند؟ اگر بزرگ مي شدم مي فهميدم؟ سالها مي گذشت با روياي دانشمند شدن. كم كم فاصله گرفتم و به دنيا عادت كردم. سوالهاي بچگي يادم رفت. شاعري فرياد مي زند مسلمانان مرا وقتي دلي بود... حالا من مي گويم مرا وقتي كودكيي و سوالهايي بود. فقط بر مجهولاتم افزوده شد. درعوض چيزهاي خيلي بدي فهميدم. كاش نمي فهميدم...
دنيا چقدر كثيف بود.

 
 
Anonymous ناشناس Says:

Hello dear Maryam

Many times we as adults think that children's questions don't carry that much weight. But I believe they may many times ask easy questions but sometimes the greatest truth or thoughts will come out of their questions or comments. Some scientists say a good scientist is like a child who sees the world as it truly is, without any mental background or second hand thoughts (given by the rest of the people around them). These are the words of Einstein: "There is passion for comprehension as there is a passion for music that passion is rather common in children but get lost latter on as they grow. Without that passion there would be neither mathematics nor natural science".
Here are some example of children (5 -7 years old) saying amazing things when they were asked what is "love"?
"Love is when you feel secure when you hear your name comes out of the lips of the one who loves you."
"Love is when my mother leaves the biggest piece of meet in my father's plate when she serves the food at the table."
Unfortunately I don't remember the rest.

My friend's daughter (when she was 5) asked him why we
Address everyone "shoma" but we tell God "to"

And when I was a child I used to think what the world would be like to me if one day I wake up and find myself alone in the world. How should I feel when everything in the world is mine but I don't have anyone to share it with. What good would it do?

And of course the questions like where did I come from? Why? Why in these time not some other time? Why in this city not some other city or country? Had occupied my thoughts for a while when I was around 8 years old.

Good luck
Kareem

 

Leave a Reply